♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥HI♥♥♥♥♥♥♥♥

بریم که داشته باشیم سال جدیدو. معلوم نیس باز دنیا چه خوابی دیده واسمون. خواستم بگم جمله های کلیشه ای مث: خیلیا پارسال بودن ولی الان نیستن. دردای کلیشه ای ندارن هیچ وقت. میشه یه لحظه با مغزت حسش کنی؟ من اون حسو دارم الان. + خیلیه خب. عید چیکاره ام؟ یه مسافرت 8روزه به قشم و ... کنسل کردم. و قراره... نمیدونم. خدا بخواد یه کم زیست گیاهی میخونم. :|
تگ » <-TagName->
× سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, × 21:14 × Albalou ×




کپی / پیست 

سماع زیباییست... گذر روزها در چشمان من.

چون دیگر اندیشه نمیکنم!

همه چیز به درک ختم شده!

و این زیباست!

باور نداری؟ امتحان کن.

 


تگ » <-TagName->
× پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, × 14:24 × Albalou ×




کامنت یه مطلب و آزاد گذاشتیم. تعداد کل پیام هامون دوبرابر شد :| همشم هم تبلیغه. تو اون دوسه تا بینشونم باور نکن! :| حالا اینم آزاد میذارم ببینم چه میکنند دوستان.


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, × 22:28 × Albalou ×




ایــنـجـــــــا ... دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن} آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن} ... !!


تگ » <-TagName->
× جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, × 23:9 × Albalou ×




انـבوه ڪــہ از حــב بــگــذرב جــایــش را مـے‌בهــد بــہ یــڪـ بــے‌‌اعتنــایــے مــزمــלּ

دیــگــر مـهـّـم نـیــωـــت بــوבלּ یــا نـبــوבלּ ...

בوωـــت בاشـتــלּ یـــا نـداشتـלּ ...

בیـگــر حـωـــے تـو را بـــہ احـωــــاس ڪـرבלּ نمــے ڪـشــانــد ...

בر آن لحظـــــہ فـقــط בر ωــڪـــوت غــرق می شــوے

و فـقـط نـگــاه مـیـڪـنــے

نـگــــــــــاه !


تگ » <-TagName->
× چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, × 20:33 × Albalou ×




یه بار با داداش کوچیکم دعوام شد مث خر کتکش زدم بعد زد زیر گریه شرتشو کشید پایین گفت من دو تا غده دارم تا یه سال دیگه میمیرم اینقد کتکم نزن!
تگ » <-TagName->
× سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, × 19:15 × Albalou ×




سلامتی اونایی که منو به خاطر خودم میخوان . . . . . . نه واسه پرایدم
تگ » <-TagName->
× سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, × 19:10 × Albalou ×




گفت: بدبخت یه کم به زندگیت نگاه کن تموم زندگیتو کثافت گرفته… هیچى نگفتم! آخه نمیدونه خودش تموم زندگیمه…!!!
تگ » <-TagName->
× یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, × 8:45 × Albalou ×




از جلوی پارک خونمون رد میشدم دیدم یه دختــــــر خارجی دپرس داره عکس میگیره رفتم جلو بهش گفــــــــتم : can u speak english?! انگار دنیارو بهش داده بودن با کلی شوق و ذوق گفت : Yeeeeees ,I caaaaaan!!!!!! زدم رو شونــــــش گفتم : " sorry , I can't ... =))
تگ » <-TagName->
× شنبه 30 دی 1391برچسب:استاتوس خنده دار, × 13:32 × Albalou ×




اینم گربه ی حیاطمون :| عوضیو قافلگیر کردم ! داش خود ار*ایی میکرد :|


تگ » <-TagName->
× شنبه 30 دی 1391برچسب:, × 13:20 × Albalou ×




دلم میخواست الان پیشم بودی، میرفتیم چندتا هندونه میخریدیم. دوتایی اونقدر هندونه میخوردیم که شاشمون بگیره، اونوقت دوتایی میشاشیدیم به این رفاقت که نه یه زنگی میزنی نه یه اس ام اس میدی!


تگ » <-TagName->
× چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, × 10:36 × Albalou ×




بعضی ها به ما نمیخوردن ! ما جا خالی دادیم خوردن به شما ! مبارکتون باشه !
تگ » <-TagName->
× سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, × 23:37 × Albalou ×




تو روحِ هر معلمی که گفت یه آب بزن صورتت برگرد، الان خیلی مثلن خواستی منو درک کنی که خسته ام؟ خیلی کولی الان؟ دیوث؟!! عمه ی گرامیت رو دوس نداری ؟کصافط :|‬
تگ » <-TagName->
× دو شنبه 25 دی 1391برچسب:استاتوس خنده دار, × 23:19 × Albalou ×




یه زمانی یکی از فانتزیام این بود دکتر بشم. بعد سر عمل جراحی وقتی به پسر دستیارم هی میگم پنس, چاقو، تیغ و اینا... ی دفعه وسطش بگم مااااچ! ببینم چیکار میکنه! :))

 


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 25 دی 1391برچسب:استاتوس خنده دار, × 21:30 × Albalou ×




ســـــــــــــــــــلام.

بعد از یه مدت خیلی طولانی من برگشتم!

به ســـــــــــــــــــــــبا سلام کنید!!!!


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 25 دی 1398برچسب:, × 21:20 × Albalou ×




ازت می پرسم چندتا دوست داری؟

میگی زیادتا.

ولی یکی رو از همه بیشتر دوست دارم. دوست دارم همه خوشحالی ها یا ناراحتی هامو باهاش در میون بزارم. خودتم خوب می دونی که اون کیه. اون تویی.

 


تگ » <-TagName->
× جمعه 17 تير 1390برچسب:, × 10:44 × Albalou ×




بچه: مامان اون چیه از زیر الاغه آویزوونه؟ دیروز که از عمه پرسیدم گفت چیزی نیست.

مامان: آره عزیزم اون واسه عمه ات چیزی نیست!

....

یه روز یه چهار حرفی میره دکتر. میگه می خوام اونجامو تنگ کنم. دکتر میره اونجاشو ببینه میگه: این که غاره... غاره... غار... غار .. غار


تگ » <-TagName->
× چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:جوک بی ادبی,جوک, × 10:56 × Albalou ×




قربونت برم امروز میای؟؟

یا فردا میای.

دلم واست تنگ شده.

چه بوسی بود دیشب....

همه چیز قاطی شد.. من برم.


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 7 تير 1390برچسب:, × 10:20 × Albalou ×




Emshab tu khab ye hali be man dadi....Damet HOT

akhe faransavi bood

 

yavashakiii


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 7 تير 1390برچسب:kiss, × 10:10 × Albalou ×




 

وای... چه نمره هایی... کی باورش میشه؟ خودمم باورم نمیشه.
راستی... من خرخون نیستما. نمی دونم چی شد اینطوری شد.
دین و زندگی 19.
زبان فارسی19.
ادبیات19.75!
عربی19.25 !!! فکر میکردم اینو می افتم
زبان 19.5
فیزیک 19.5 خدایی اینو باید 20 میگرفتم
شیمی 19
ریاضی 19
زیست 17.75
زمین 17.75
معدل کتبی نهایی 18.88 شده.
وای.. چه گندی به زیست زدم...
 

LOLZzz


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 6 تير 1390برچسب:کارنامه, امتحان نهایی, × 10:19 × Albalou ×




دیروز خیلی کار کردم. هیکل نحیفم ورزیده شده!! یادم نبود باید درس بخونم.

اما امروز دارم درس می خونم و چقدر سخت میگذره. حالا مثلا اگه بودی جواب اس هامو نمی دادی... نه. حداقل بودی و به این سختی نمی گذشت. تازه دارم "فسرده" میشم. سر این موضوع که تو ازم ناامید بودی. اگه بودی بهم میگفتی جنی شدم. واقعیت اینه که رابطه ها همیشه نباید خوب باشه. اما همیشه سعی میکنم خوب نگه اش دارم. چون سوءاستفاده نمی کنی


تگ » <-TagName->
× یک شنبه 5 تير 1390برچسب:فسردگی, × 9:42 × Albalou ×




امروز روز دومه که نیستی در واقع... و من هم هیچ دکتری نرفتم. فقط دارم خر میزنم واسه کنکور.

نرفتم دکتر... ولی باید برم. به زودی. هروقت تو از سفر برگشتی.

اینجا هوا گرفته.

می خواستم ازت بخوام واسم سوغاتی یه جفت گوشواره بیاری. که شل شل صدا کنه! اما خجالت کشیدم جناب! حالا شاید تو فیس بوک ازت بخوام.

دیورز زیاد سخت نگذشت.

امروزم شاید نگذره. فردا هم....

ولی قول نمیدم پس فردا از شدت دلتنگی خودمو به در و دیوار نزنم!!!

 


تگ » <-TagName->
× شنبه 4 تير 1390برچسب:, × 9:40 × Albalou ×




خیلی نامردین. از اول می دونستم لوکس بلاگم تحفه ای نیست . گوهیه. این پستم مثلا پشم شده اینجا.


تگ » <-TagName->
× پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, × 21:38 × Albalou ×




دستم میســـــوزه.

دیشب خل شدم.

فریاد هایی میزدم که همه شون تو اشکام خفه شده بودند.

به پتوم چنگ میزدم....


تگ » <-TagName->
× چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, × 15:46 × Albalou ×




چقدر ریختم توی خودم. لبریز شدم. نمی دونم چرا حس گریه ام با فکر کردن به یه موضوعی کاملا کــــ ــور میشه. می دونی؟ میخوام وقتی توی دو تیر زنگ میزنی واسه خدا حافظی، بهت بگم خیالت راحت. منم میرم مسافرت.

مهدی فوق العاده است. امروز واسه بار اول ریختم توی خودم و گریه نکردم. ولی خیلی درد داره. از همین حس خفگی شروع میشه. و کاملا من "چوب کبریت" و در بر میگیره. باید قرصمو بخورم. خیلی بهش احتیاج دارم. دلم درد میکنه.

اما نمی خورم. شاید به فکر این بیوفتم که دلم نمی خواد تورو ناراحت کنم.

_ حتما قرصتو بخوری ها!

کاش این حرفت منو منصرف نمی کرد از خود آزاری. آخه میخوام اون روزی که تو میگی: خدا حافظ. منو به زور دارن میبرن دوبی. منم بگم: اصلا نگران من نباش عزیزم. منم دارم میرم مسافرت. تو: کجا میری فدات شم؟ من: شمال. من دو روز از تو دیرتر میرسم. تو: به سلامتی.

درحالی که من به تو دروغ میگم و باید دوباره برم دکتر و واسم قرصای بیشتر تجویز کنه. شایدم انقدر بریزم تو خودم و خودمو بخورم که هیچی از آلبالوی تو باقی نمونه و مجبور بشه بره مسافرت. البته نه شمال. بلکه بیمارستان

چقدر بغض دارم خدا. ولی قرصمو خوردم. می دونی چرا؟ چون حس میکنم واست مهم نیست.

آره عزیزم. واست مهم نیست.

به خدا دلم میخواد داد بزنم تا صدامو، ماه توی آسمون بشنوه.

من قبل اینکه از زندگیت برم شدم یه خاطره. آره... میگی مهدی همیشه تورو دوست داره. تا

آخر عمرم و عمرت.

نمی دونم چطوری منو دوست داری. ولی اس هام واست تکراری شده و حوصله نداری جوابشونو بدی.

فکر کنم شیش ماهی بشه که نذاشتم رفتار من روی روحیه ات تاثیر بدی بذاره. ولی امشب دیگه نتونستم راجع احساساتم بهت دروغ بگم. بگم خوبم.... آره./... من خوبم. یه جورایی داد زدم ناراحتــــــــــــــــــــــــــــم.

بی محلی هات و دوست داشتم. اما امروز شیطون گولم زد. شیطون بهم گفت نکنه این یعنی یکی دیگه رو داره؟ دیگه...

نه خدا. بغضم داره می ترکه.

یه بار... دو باااااااااار.... سه بار... پرسیدی ازم چرا خوب نیستی؟ حتی پرسیدی میخوای باهام قهر کنی؟

به خدا می میرم واست.

هیچی. برو به زندگیت برس. برو زندگی کن عزیز دلم. اینا همش کس شعر بود. شعر بود. منم یه شاعر دیوونه ام. یه "مریضی" جدیده.

 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 1 تير 1390برچسب:مرض جدید,بغض,خودآزاری,کس شعر, × 1:1 × Albalou ×




 

دیروز قلبم یه جوری شد دوباره. همون موقع بهت اس دادم تا ببینم حالت خوبه؟ جواب ندادی. من همینطوری اس میدادم چون جرئت زنگیدن ندارم. تا اینکه بعد از ظهر یهو یادم افتاد که شاید رفته باشی واسه tattoo!
من: فهمیدم کجایی!
تو (یه دفعه): کجام؟
من (شک داشتم): کجایی؟
تو:...
من: الو!
تو: سرم شلوغه. اس میدم.
می دونم این یعنی که اس نمیدم!
شب رفتم حموم و تو زنگیدی. اولش لباس تنم بود. تو دوباه قطع کردی و گفتی میزنگی. من رفتم لباسامو در آوردم و توی آب شامپو بدن ریختم و پر از کف شد. دیگه گل رز نداشتم وگرنه پرپر میکردم تو آب. انقدر منتظر بودم بزنگی. اما نزنگیدی! انقدر این اخلاقتو دوس دارم. که آدم و الکی منتظر میذاری. همش میگم قربونت برم! بخورم تورو که انقدر ماهی! ولی اگه میزنگیدی بهت میگفتم کجام و تو هم حسابی شلوغش میکردی!
و شب دیگه خوابم نمی بره.

 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:خل بازی, × 11:0 × Albalou ×




 

خیلی دوست داشتم. خوشحالم که خدا قبول کرد امسال برم اعتکاف. آخه چند سالیه که "قرمز" میشم و نمی تونم برم. خدا حتما یه کار خاصی باهام داشت چون رفتنم با عقل جور در نمی اومد. مهلت ثبت نام تموم شده بود. نمی دونستم بابام قبول میکنه یا نه.
ولی بهر حال رفتم با هانیه.
انقدر نماز زدیم به کمرمون که باید یه بیست جلسه ای فیزیوتراپی برم. زانو هام ساقط شدن. ولی با همه اینا خیلی کیف کردم. با دعای کمیل هم خیلی حال کردم. با قرآن هم. عاشق قرآن شدم. خیلی چیزا یاد گرفتم ازش.
ولی نمی دونم چرا احساس میکنم خدا بهم گفت دعاهاتو قبول نمی کنم. یه چیز تو مایه های: به همین خیال باش!
من که همش واسه بقیه دعا کردم.
همین...

  inja che khabareee? jaye man ke kheyli khoobe 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 26 خرداد 1390برچسب:اعتکاف,فیزیوتراپی, × 18:5 × Albalou ×




باید برم پیش خدا. باهاش اندازه ی یه دریا گریه حرف دارم. میخوام باهاش حرفامو بزنم تا خالی شم. میخوام باهاش راجع خیلی چیزا حرف بزنم. تصور آغوش خدا که رو گفته های من باز میشه خیلی وسوسه کننده اس.

راجع همه ی آدمایی که بهم دروغ گفتن حرف میزنیم.

بهش میگم خداجون بهشون بهترین خبرارو بده!

راجع همه ی آدمایی که رفیقم بودن و حالا نیستن کنارم.

میگم خداجون بهشون بزرگترین لبخند و بده!

راجع همه ی دوستایی که دارن فیلم بازی میکنن...

میگم خدایا! آرزوهاشون رو برآورده کن!

راجع همه ی آدمای خوبی که با من پاک و خالص بودن...

میگم خداجون هیچ وقت نزار احساس تنهایی کنن!

راجع خانواده ام آرزوی محال میکنم!

می دونم درست نمیشه... ولی من دعامو میکنم.

راجع اونایی که از این دنیا رفتن...

از خدا میخوام همیشه خوشحال باشن.

راجع تو عشقم!

همه چیزای زیبا و خوبی که خدا درست کرده رو واست آرزو میکنم.

راجع خودم!

خودت میدونی خدا!

واسه همه دعا میکنم. حتی شما دوست عزیز!


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 25 خرداد 1390برچسب:اعتکاف,خدا,دعا, × 20:0 × Albalou ×




میخوام مث تو باشم. مث تو... تو که روز زن و بهم تبریک میگی و من از ذوق "ساخارین" تو دلم آب میشه. تورو با همه وجودم میخوام. می دونم من تنها نیستم که تورو میخوام. و تو هم اندازه ی من تنها نیستی. و تو مال من نیستی.

اما ما هر دومون مغروریم. واسه همین میخوامت. هم به خاطر غرور تو و هم به خاطر غرور خودم.

حالا همه ی اینا هیچی.

 میخوام روز مرد و بهت تبریک بگم. به تو که مث یه کوه پشتم هستی. تو که هرطور بود بهم ثابت کردی  مردی. و با همه ی اون بچه کونـــیا فرق داری.

 ««بوس»»«« بوس»»«« بوس»»«« بوووس»»

به خاطر دلت که گاهی از سنگ میشه. به خاطر آغوش بزرگت . به خاطر خودت

تو که ماه منی

اما دوتا مشکل دارم:

هیچ وقت نمی تونم مث تو تبریک بگم.

شاید اون روز نباشم.

 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:ساخارین,مردونگی, × 12:21 × Albalou ×




من خیلی غصه ام شده. دیشب و پریشب از گریه خوابم برد.

عشق من مواظب قلبش نیست.

اون نمی دونه قلبامون بهم راه داره.

و منم خیلی دردم میگیره.

وقتی قلبش اذیت میشه.

خیلی با خدا حرف زدم و التماسش کردم.

دستام یه لحظه از آسمون خدا جدا نمیشد و مدام دعا می خوندم.

مـــواظـــب بـــاش عشقم


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:گریه,, × 15:57 × Albalou ×





تگ » <-TagName->
× دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:pon&zi,kiss, × 10:26 × Albalou ×




لباس هایت را بیرون نیاور

اتاق سردتر از آن است

که به کلمه بیاید

اگر هم می بینی با یک پیراهن نشسته ام

برای این است که

یادی همراه من است

تو با یاد چه کسی آمده ای؟

جناب خیال؟


تگ » <-TagName->
× جمعه 13 خرداد 1390برچسب:امیر عباس مهندس,من دیگر امیر عباس نیست,جناب خیال, × 19:35 × Albalou ×




 

این هایی که نمی شناسم
دچار فاجعه اند
چند صندلی
کوچه و خیابان
را می گویند فاصله
*****
دوری آن است
شما ماه باشید
و من که تا به حال
برایی  باید   نشده ام
برای شما شدن
چه بایدهایی را
باید بشوم
و نباشم.

 


تگ » <-TagName->
× چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:امیر عباس مهندس,ماه من,فاجعه,فاصله, × 11:44 × Albalou ×




 

شب آرام آرامه.
نه باد تو کوچه آواز می خونه
نه طوفان هرچه خاکه
بر سر هوا ریخته
نه مهتاب پریشون
آفتاب مجنون و
آب گل آلود
اما انگار موجا آب شنگولی می خورن...
که هی قد می کشن
می آن بالا سر من
بی سلام و علیک و اجازه
آوار میشن
رو برگه های ئفتری که فقط نوشته:
_چه فرق میکنه_ دریا یا لیلا


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:امیرعباس مهندس,فرشته ای با نگاهی همه از شکلات, × 18:4 × Albalou ×




صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد