♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥HI♥♥♥♥♥♥♥♥

 

خیلی دوست داشتم. خوشحالم که خدا قبول کرد امسال برم اعتکاف. آخه چند سالیه که "قرمز" میشم و نمی تونم برم. خدا حتما یه کار خاصی باهام داشت چون رفتنم با عقل جور در نمی اومد. مهلت ثبت نام تموم شده بود. نمی دونستم بابام قبول میکنه یا نه.
ولی بهر حال رفتم با هانیه.
انقدر نماز زدیم به کمرمون که باید یه بیست جلسه ای فیزیوتراپی برم. زانو هام ساقط شدن. ولی با همه اینا خیلی کیف کردم. با دعای کمیل هم خیلی حال کردم. با قرآن هم. عاشق قرآن شدم. خیلی چیزا یاد گرفتم ازش.
ولی نمی دونم چرا احساس میکنم خدا بهم گفت دعاهاتو قبول نمی کنم. یه چیز تو مایه های: به همین خیال باش!
من که همش واسه بقیه دعا کردم.
همین...

  inja che khabareee? jaye man ke kheyli khoobe 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 26 خرداد 1390برچسب:اعتکاف,فیزیوتراپی, × 18:5 × Albalou ×




صفحه قبل 1 صفحه بعد