♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥HI♥♥♥♥♥♥♥♥

ازت می پرسم چندتا دوست داری؟

میگی زیادتا.

ولی یکی رو از همه بیشتر دوست دارم. دوست دارم همه خوشحالی ها یا ناراحتی هامو باهاش در میون بزارم. خودتم خوب می دونی که اون کیه. اون تویی.

 


تگ » <-TagName->
× جمعه 17 تير 1390برچسب:, × 10:44 × Albalou ×




بچه: مامان اون چیه از زیر الاغه آویزوونه؟ دیروز که از عمه پرسیدم گفت چیزی نیست.

مامان: آره عزیزم اون واسه عمه ات چیزی نیست!

....

یه روز یه چهار حرفی میره دکتر. میگه می خوام اونجامو تنگ کنم. دکتر میره اونجاشو ببینه میگه: این که غاره... غاره... غار... غار .. غار


تگ » <-TagName->
× چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:جوک بی ادبی,جوک, × 10:56 × Albalou ×




قربونت برم امروز میای؟؟

یا فردا میای.

دلم واست تنگ شده.

چه بوسی بود دیشب....

همه چیز قاطی شد.. من برم.


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 7 تير 1390برچسب:, × 10:20 × Albalou ×




Emshab tu khab ye hali be man dadi....Damet HOT

akhe faransavi bood

 

yavashakiii


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 7 تير 1390برچسب:kiss, × 10:10 × Albalou ×




 

وای... چه نمره هایی... کی باورش میشه؟ خودمم باورم نمیشه.
راستی... من خرخون نیستما. نمی دونم چی شد اینطوری شد.
دین و زندگی 19.
زبان فارسی19.
ادبیات19.75!
عربی19.25 !!! فکر میکردم اینو می افتم
زبان 19.5
فیزیک 19.5 خدایی اینو باید 20 میگرفتم
شیمی 19
ریاضی 19
زیست 17.75
زمین 17.75
معدل کتبی نهایی 18.88 شده.
وای.. چه گندی به زیست زدم...
 

LOLZzz


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 6 تير 1390برچسب:کارنامه, امتحان نهایی, × 10:19 × Albalou ×




دیروز خیلی کار کردم. هیکل نحیفم ورزیده شده!! یادم نبود باید درس بخونم.

اما امروز دارم درس می خونم و چقدر سخت میگذره. حالا مثلا اگه بودی جواب اس هامو نمی دادی... نه. حداقل بودی و به این سختی نمی گذشت. تازه دارم "فسرده" میشم. سر این موضوع که تو ازم ناامید بودی. اگه بودی بهم میگفتی جنی شدم. واقعیت اینه که رابطه ها همیشه نباید خوب باشه. اما همیشه سعی میکنم خوب نگه اش دارم. چون سوءاستفاده نمی کنی


تگ » <-TagName->
× یک شنبه 5 تير 1390برچسب:فسردگی, × 9:42 × Albalou ×




امروز روز دومه که نیستی در واقع... و من هم هیچ دکتری نرفتم. فقط دارم خر میزنم واسه کنکور.

نرفتم دکتر... ولی باید برم. به زودی. هروقت تو از سفر برگشتی.

اینجا هوا گرفته.

می خواستم ازت بخوام واسم سوغاتی یه جفت گوشواره بیاری. که شل شل صدا کنه! اما خجالت کشیدم جناب! حالا شاید تو فیس بوک ازت بخوام.

دیورز زیاد سخت نگذشت.

امروزم شاید نگذره. فردا هم....

ولی قول نمیدم پس فردا از شدت دلتنگی خودمو به در و دیوار نزنم!!!

 


تگ » <-TagName->
× شنبه 4 تير 1390برچسب:, × 9:40 × Albalou ×




خیلی نامردین. از اول می دونستم لوکس بلاگم تحفه ای نیست . گوهیه. این پستم مثلا پشم شده اینجا.


تگ » <-TagName->
× پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, × 21:38 × Albalou ×




دستم میســـــوزه.

دیشب خل شدم.

فریاد هایی میزدم که همه شون تو اشکام خفه شده بودند.

به پتوم چنگ میزدم....


تگ » <-TagName->
× چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, × 15:46 × Albalou ×




چقدر ریختم توی خودم. لبریز شدم. نمی دونم چرا حس گریه ام با فکر کردن به یه موضوعی کاملا کــــ ــور میشه. می دونی؟ میخوام وقتی توی دو تیر زنگ میزنی واسه خدا حافظی، بهت بگم خیالت راحت. منم میرم مسافرت.

مهدی فوق العاده است. امروز واسه بار اول ریختم توی خودم و گریه نکردم. ولی خیلی درد داره. از همین حس خفگی شروع میشه. و کاملا من "چوب کبریت" و در بر میگیره. باید قرصمو بخورم. خیلی بهش احتیاج دارم. دلم درد میکنه.

اما نمی خورم. شاید به فکر این بیوفتم که دلم نمی خواد تورو ناراحت کنم.

_ حتما قرصتو بخوری ها!

کاش این حرفت منو منصرف نمی کرد از خود آزاری. آخه میخوام اون روزی که تو میگی: خدا حافظ. منو به زور دارن میبرن دوبی. منم بگم: اصلا نگران من نباش عزیزم. منم دارم میرم مسافرت. تو: کجا میری فدات شم؟ من: شمال. من دو روز از تو دیرتر میرسم. تو: به سلامتی.

درحالی که من به تو دروغ میگم و باید دوباره برم دکتر و واسم قرصای بیشتر تجویز کنه. شایدم انقدر بریزم تو خودم و خودمو بخورم که هیچی از آلبالوی تو باقی نمونه و مجبور بشه بره مسافرت. البته نه شمال. بلکه بیمارستان

چقدر بغض دارم خدا. ولی قرصمو خوردم. می دونی چرا؟ چون حس میکنم واست مهم نیست.

آره عزیزم. واست مهم نیست.

به خدا دلم میخواد داد بزنم تا صدامو، ماه توی آسمون بشنوه.

من قبل اینکه از زندگیت برم شدم یه خاطره. آره... میگی مهدی همیشه تورو دوست داره. تا

آخر عمرم و عمرت.

نمی دونم چطوری منو دوست داری. ولی اس هام واست تکراری شده و حوصله نداری جوابشونو بدی.

فکر کنم شیش ماهی بشه که نذاشتم رفتار من روی روحیه ات تاثیر بدی بذاره. ولی امشب دیگه نتونستم راجع احساساتم بهت دروغ بگم. بگم خوبم.... آره./... من خوبم. یه جورایی داد زدم ناراحتــــــــــــــــــــــــــــم.

بی محلی هات و دوست داشتم. اما امروز شیطون گولم زد. شیطون بهم گفت نکنه این یعنی یکی دیگه رو داره؟ دیگه...

نه خدا. بغضم داره می ترکه.

یه بار... دو باااااااااار.... سه بار... پرسیدی ازم چرا خوب نیستی؟ حتی پرسیدی میخوای باهام قهر کنی؟

به خدا می میرم واست.

هیچی. برو به زندگیت برس. برو زندگی کن عزیز دلم. اینا همش کس شعر بود. شعر بود. منم یه شاعر دیوونه ام. یه "مریضی" جدیده.

 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 1 تير 1390برچسب:مرض جدید,بغض,خودآزاری,کس شعر, × 1:1 × Albalou ×