♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥HI♥♥♥♥♥♥♥♥

چقدر ریختم توی خودم. لبریز شدم. نمی دونم چرا حس گریه ام با فکر کردن به یه موضوعی کاملا کــــ ــور میشه. می دونی؟ میخوام وقتی توی دو تیر زنگ میزنی واسه خدا حافظی، بهت بگم خیالت راحت. منم میرم مسافرت.

مهدی فوق العاده است. امروز واسه بار اول ریختم توی خودم و گریه نکردم. ولی خیلی درد داره. از همین حس خفگی شروع میشه. و کاملا من "چوب کبریت" و در بر میگیره. باید قرصمو بخورم. خیلی بهش احتیاج دارم. دلم درد میکنه.

اما نمی خورم. شاید به فکر این بیوفتم که دلم نمی خواد تورو ناراحت کنم.

_ حتما قرصتو بخوری ها!

کاش این حرفت منو منصرف نمی کرد از خود آزاری. آخه میخوام اون روزی که تو میگی: خدا حافظ. منو به زور دارن میبرن دوبی. منم بگم: اصلا نگران من نباش عزیزم. منم دارم میرم مسافرت. تو: کجا میری فدات شم؟ من: شمال. من دو روز از تو دیرتر میرسم. تو: به سلامتی.

درحالی که من به تو دروغ میگم و باید دوباره برم دکتر و واسم قرصای بیشتر تجویز کنه. شایدم انقدر بریزم تو خودم و خودمو بخورم که هیچی از آلبالوی تو باقی نمونه و مجبور بشه بره مسافرت. البته نه شمال. بلکه بیمارستان

چقدر بغض دارم خدا. ولی قرصمو خوردم. می دونی چرا؟ چون حس میکنم واست مهم نیست.

آره عزیزم. واست مهم نیست.

به خدا دلم میخواد داد بزنم تا صدامو، ماه توی آسمون بشنوه.

من قبل اینکه از زندگیت برم شدم یه خاطره. آره... میگی مهدی همیشه تورو دوست داره. تا

آخر عمرم و عمرت.

نمی دونم چطوری منو دوست داری. ولی اس هام واست تکراری شده و حوصله نداری جوابشونو بدی.

فکر کنم شیش ماهی بشه که نذاشتم رفتار من روی روحیه ات تاثیر بدی بذاره. ولی امشب دیگه نتونستم راجع احساساتم بهت دروغ بگم. بگم خوبم.... آره./... من خوبم. یه جورایی داد زدم ناراحتــــــــــــــــــــــــــــم.

بی محلی هات و دوست داشتم. اما امروز شیطون گولم زد. شیطون بهم گفت نکنه این یعنی یکی دیگه رو داره؟ دیگه...

نه خدا. بغضم داره می ترکه.

یه بار... دو باااااااااار.... سه بار... پرسیدی ازم چرا خوب نیستی؟ حتی پرسیدی میخوای باهام قهر کنی؟

به خدا می میرم واست.

هیچی. برو به زندگیت برس. برو زندگی کن عزیز دلم. اینا همش کس شعر بود. شعر بود. منم یه شاعر دیوونه ام. یه "مریضی" جدیده.

 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 1 تير 1390برچسب:مرض جدید,بغض,خودآزاری,کس شعر, × 1:1 × Albalou ×




صفحه قبل 1 صفحه بعد