♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥HI♥♥♥♥♥♥♥♥

 

دیروز قلبم یه جوری شد دوباره. همون موقع بهت اس دادم تا ببینم حالت خوبه؟ جواب ندادی. من همینطوری اس میدادم چون جرئت زنگیدن ندارم. تا اینکه بعد از ظهر یهو یادم افتاد که شاید رفته باشی واسه tattoo!
من: فهمیدم کجایی!
تو (یه دفعه): کجام؟
من (شک داشتم): کجایی؟
تو:...
من: الو!
تو: سرم شلوغه. اس میدم.
می دونم این یعنی که اس نمیدم!
شب رفتم حموم و تو زنگیدی. اولش لباس تنم بود. تو دوباه قطع کردی و گفتی میزنگی. من رفتم لباسامو در آوردم و توی آب شامپو بدن ریختم و پر از کف شد. دیگه گل رز نداشتم وگرنه پرپر میکردم تو آب. انقدر منتظر بودم بزنگی. اما نزنگیدی! انقدر این اخلاقتو دوس دارم. که آدم و الکی منتظر میذاری. همش میگم قربونت برم! بخورم تورو که انقدر ماهی! ولی اگه میزنگیدی بهت میگفتم کجام و تو هم حسابی شلوغش میکردی!
و شب دیگه خوابم نمی بره.

 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:خل بازی, × 11:0 × Albalou ×




 

خیلی دوست داشتم. خوشحالم که خدا قبول کرد امسال برم اعتکاف. آخه چند سالیه که "قرمز" میشم و نمی تونم برم. خدا حتما یه کار خاصی باهام داشت چون رفتنم با عقل جور در نمی اومد. مهلت ثبت نام تموم شده بود. نمی دونستم بابام قبول میکنه یا نه.
ولی بهر حال رفتم با هانیه.
انقدر نماز زدیم به کمرمون که باید یه بیست جلسه ای فیزیوتراپی برم. زانو هام ساقط شدن. ولی با همه اینا خیلی کیف کردم. با دعای کمیل هم خیلی حال کردم. با قرآن هم. عاشق قرآن شدم. خیلی چیزا یاد گرفتم ازش.
ولی نمی دونم چرا احساس میکنم خدا بهم گفت دعاهاتو قبول نمی کنم. یه چیز تو مایه های: به همین خیال باش!
من که همش واسه بقیه دعا کردم.
همین...

  inja che khabareee? jaye man ke kheyli khoobe 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 26 خرداد 1390برچسب:اعتکاف,فیزیوتراپی, × 18:5 × Albalou ×




باید برم پیش خدا. باهاش اندازه ی یه دریا گریه حرف دارم. میخوام باهاش حرفامو بزنم تا خالی شم. میخوام باهاش راجع خیلی چیزا حرف بزنم. تصور آغوش خدا که رو گفته های من باز میشه خیلی وسوسه کننده اس.

راجع همه ی آدمایی که بهم دروغ گفتن حرف میزنیم.

بهش میگم خداجون بهشون بهترین خبرارو بده!

راجع همه ی آدمایی که رفیقم بودن و حالا نیستن کنارم.

میگم خداجون بهشون بزرگترین لبخند و بده!

راجع همه ی دوستایی که دارن فیلم بازی میکنن...

میگم خدایا! آرزوهاشون رو برآورده کن!

راجع همه ی آدمای خوبی که با من پاک و خالص بودن...

میگم خداجون هیچ وقت نزار احساس تنهایی کنن!

راجع خانواده ام آرزوی محال میکنم!

می دونم درست نمیشه... ولی من دعامو میکنم.

راجع اونایی که از این دنیا رفتن...

از خدا میخوام همیشه خوشحال باشن.

راجع تو عشقم!

همه چیزای زیبا و خوبی که خدا درست کرده رو واست آرزو میکنم.

راجع خودم!

خودت میدونی خدا!

واسه همه دعا میکنم. حتی شما دوست عزیز!


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 25 خرداد 1390برچسب:اعتکاف,خدا,دعا, × 20:0 × Albalou ×




میخوام مث تو باشم. مث تو... تو که روز زن و بهم تبریک میگی و من از ذوق "ساخارین" تو دلم آب میشه. تورو با همه وجودم میخوام. می دونم من تنها نیستم که تورو میخوام. و تو هم اندازه ی من تنها نیستی. و تو مال من نیستی.

اما ما هر دومون مغروریم. واسه همین میخوامت. هم به خاطر غرور تو و هم به خاطر غرور خودم.

حالا همه ی اینا هیچی.

 میخوام روز مرد و بهت تبریک بگم. به تو که مث یه کوه پشتم هستی. تو که هرطور بود بهم ثابت کردی  مردی. و با همه ی اون بچه کونـــیا فرق داری.

 ««بوس»»«« بوس»»«« بوس»»«« بوووس»»

به خاطر دلت که گاهی از سنگ میشه. به خاطر آغوش بزرگت . به خاطر خودت

تو که ماه منی

اما دوتا مشکل دارم:

هیچ وقت نمی تونم مث تو تبریک بگم.

شاید اون روز نباشم.

 


تگ » <-TagName->
× سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:ساخارین,مردونگی, × 12:21 × Albalou ×




من خیلی غصه ام شده. دیشب و پریشب از گریه خوابم برد.

عشق من مواظب قلبش نیست.

اون نمی دونه قلبامون بهم راه داره.

و منم خیلی دردم میگیره.

وقتی قلبش اذیت میشه.

خیلی با خدا حرف زدم و التماسش کردم.

دستام یه لحظه از آسمون خدا جدا نمیشد و مدام دعا می خوندم.

مـــواظـــب بـــاش عشقم


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:گریه,, × 15:57 × Albalou ×





تگ » <-TagName->
× دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:pon&zi,kiss, × 10:26 × Albalou ×




لباس هایت را بیرون نیاور

اتاق سردتر از آن است

که به کلمه بیاید

اگر هم می بینی با یک پیراهن نشسته ام

برای این است که

یادی همراه من است

تو با یاد چه کسی آمده ای؟

جناب خیال؟


تگ » <-TagName->
× جمعه 13 خرداد 1390برچسب:امیر عباس مهندس,من دیگر امیر عباس نیست,جناب خیال, × 19:35 × Albalou ×




 

این هایی که نمی شناسم
دچار فاجعه اند
چند صندلی
کوچه و خیابان
را می گویند فاصله
*****
دوری آن است
شما ماه باشید
و من که تا به حال
برایی  باید   نشده ام
برای شما شدن
چه بایدهایی را
باید بشوم
و نباشم.

 


تگ » <-TagName->
× چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:امیر عباس مهندس,ماه من,فاجعه,فاصله, × 11:44 × Albalou ×




 

شب آرام آرامه.
نه باد تو کوچه آواز می خونه
نه طوفان هرچه خاکه
بر سر هوا ریخته
نه مهتاب پریشون
آفتاب مجنون و
آب گل آلود
اما انگار موجا آب شنگولی می خورن...
که هی قد می کشن
می آن بالا سر من
بی سلام و علیک و اجازه
آوار میشن
رو برگه های ئفتری که فقط نوشته:
_چه فرق میکنه_ دریا یا لیلا


تگ » <-TagName->
× دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:امیرعباس مهندس,فرشته ای با نگاهی همه از شکلات, × 18:4 × Albalou ×